اللهم عجل لوليك الفرج

۱۳۸۷-۰۲-۰۳


بیوگرافی استاد دانشمند و محقق توانا محترم نجیب مایل هروی
به قلم: دكتور شمس الحق آريانفر
پژوهنده ژرف نگر و محقق تواناي عرصه عرفان ، تاريخ و فرهنگ، استاد نجيب مايل هروي ازنخبگان و فرزانگان طراز اول پهنه دانش وپژوهش افغانستان است. نجيب مايل بيشترين دوره آموزش و پژوهش خويش را در ايران سپري نموده است و همين اكنون به عنوان دانشمند طراز ا ول درحلقه هاي دا نشي وتحقيقاتي ايران معرفي و مورد حرمت است . تاجايي كه آثار وآفريده هايش در بازار هاي كتاب ايران ناياب است. در داخل افغانستان دانشمندان و پژوهندگان كشور، با شخصيت وآثار نجيب مايل هروي، آشنايي تمام دارند ، ولي در حلقه هاي جوانان به گونه بايسته معرفي نگرديده است. مجله كيهان فرهنگي۱۵سال قبل در شماره ۶ آذر ماه 1۳۷۰ در مصاحبه اي كه بانجيب مايل هروي داشت؛ درمعرفي مقام علمي، كاري، وآفرينشي ايشان چنين مي نويسد: "استاد گرانمايه ، نجيب مايل هروي يكي از محققان شايسته در نقد وتصحيح متون كلاسيك است ، ايشان باتاليف و تصحيح وبررسي بيش از ۳۰ كتاب ارزشمند ونگارش صدها مقاله مهم پرداخته اند." مي دانيم كه طي سالهاي اخير، شماركارهاي عظيم علمي اواز۵۰ اثرتجاوزنموده است.جستاري درآثارتاليفي و تحقيقي نجيب مايل هروي، ژرفا و گستره كاراين دانشمند را به روشني هويدا مي سازد، دانشمندي كه بسيار اندك مي خوابد و مي خواهد لحظه لحظه حيات را در راستاي ايجاد وتحقيق به سود فرهنگ ومعنويت ملت ومردمش سپري كند. باري درمشهد ازدوستي كه ازهرات بود خواستم، مرا تا رسيدن نزد استاد مايل ياري وهمراهي نمايد. گفت: ساعت ۱۲ شب مي رويم.گفتم درين ساعت همه خواب اند، نبايد مزاحمت ايجاد نماييم.آن دوست كه هميشه نزد مايل مي رفت و شايد طي چند روز اقامتم درمشهد ، آرزوي ديدار را ا زجانب من به او رسانيده بود گفت: نه او بيدار است، پيش از ساعت۲يا۳ به خواب نمي رود. وقتي ساعت۱۲ شب به ديدارش رفتيم، راستي دركتابخانه بزرگ خود،درميان كتاب ها غرق بود، ازاين كه آدم خورد جثه ونحيف است به مشكل مي شد درميان كتابها پيدايش كرد. به هر حال استاد مايل با تسلط كم نظيري كه به اصول نقد وپژوهش و زبان عربي دارد ، كهن ترين و ارجناكترين ميراث هاي معنوي مارا درزمينه فرهنگ وعرفان ، موشگافانه تصحيح و بررسي وآماده چاپ نموده است كه در نبود چنين فدايي دا نش وفرهنگ وعالم بزرگ ، به يقين ساليان دراز از استفاده اين آثار محروم مي ما نديم. استاد نجيب مايل هروي در روشنايي آثارش تاكنون درجامعه فرهنگي وعلمي ما به گونه مختص معرفي نگرديده است . آنچه را دراين جستار مي خوانيد، نتيجه ديدار وصحبت مستقيم نگارنده ومشاهده يكايك آثاري است كه مولف براي نگارنده نشان داده است. ازآن زمان تا اكنون يك دهه واندي مي گذرد به يقين، آثار زياد ديگري كه دردست تاليف داشت، ازچاپ برآمده است كه دانشيان درخواهنديافت. نجيب مايل هروي نخستين كتابش را درسال ۱۳۵۷ درمشهد عرضه نمود. وآن تصحيح وچاپ - نزهه الارواح״ اثر امير حسين غوري هروي است. آثار او درتاليف وتصحيح: - مجموعه آثار فارسي، شيخ تاج الدين اشنوي، چاپ ۱۳۶۱ تهران. - فهرست كتب خطي كتابخانه آستان قدس رضوي. جلدنهم باهمكاري علي اردلان مشهد ۱۳۶۱ - رشف الالحاظ في كشف الالفاظ (فرهنگ مصطلحات اشعار صوفيه) ازشرف الدين حسين الفتي شيرازي. - العروه لاهل الخلوه والجلوه ازاحمد بن محمد بن احمد بيانكي معروف به علاء الدوله سمناني. نشر سال ۱۳۶۲ - پيربيابانكي ״ نجيب مايل هروي״ كتاب پژوهشي درنقد آرا وآثار سمناني. - مناهيج السيفيه محمد خويي، تهران سال ۱۳۶۳ - آداب المريدين، ابو النجيب سهروردي، ترجمه عمر بن عمربن احمد شيركان تهران انتشارات مولي ۱۳۶۳ - الاصول العشره، نجم الدين كبري، ترجمه وشرح فارسي عبدالغفور لاري تهران انتشارات مولي ۱۳۶۳ - مجمع‌البحرين، شمس الدين ابرويي، تهران ۱۳۶۴ - عوارف المعارف، نجيب مايل هروي، چاپ شده درنشريه دانش ۱۳۶۴ رشف النصايح الايمانيه في كشف الفضايح اليونانيه، شهاب الدين عمر سهروردي، تهران، چاپ نشريه بنياد ۱۳۶۴- صنايع البدايع سيفي بخاري چاپ شده درنشريه دانش، پاكستان سال ۱۳۶۶ - مونس العشاق. عربشاه يزدي، تهران، انتشارات مولي ۱۳۶۶- معارف سلطان ولد، انتشارات مولي سال ۱۳۶۷- نقد وتصحيح ومتون، نجيب مايل هروي، انتشارات آستان قدس رضوي ۱۳۶۹- مصنفات فارسي، علاو الدوله سمناني، تهران انتشارات علمي وفرهنگي ۱۳۶۹- مقامات جامي، عبدالواسع باخرزي تهران انتشارات سرّني ۱۳۷۱- خاصيت آينكي ( نقد حال وگزيده آثار فارسي عين القضات همداني) نجيب مايل هروي تهران انتشارت سرّني ۱۳۷۴. - تاريخ وزبان درافغانستان، نجيب مايل هروي. - بگذار تا ازاين شب دشوار بگذریم، نجيب مايل هروي. - اندرغزل خويش نهان خواهم گشتن، (سماع نامه هاي فارسي) به اهتمام نجيب مايل هروي. - فرهنگ واژگان نظام خانقاهي، نجيب مايل هروي. - في حقيقت العباد، شيخ اشراق، به اهتمام نجيب مايل هروي. -درشبستان عرفان (چهاررساله منقول ومنثورعرفاني) به اهتمام نجيب مايل هروي- شرح فصوص الحكم خوارزمي كه دوبار درتهران چاپ گرديده است. - العجايب الغربي في مشكلات شيخ محي الدين بن عربي كه دفاعيه است برآراي معترضان ابن عربي. - المصباح في التصوف، شيخ سعدالدين حمويه به اهتمام مايل هروي. - قلب المنقلب، شيخ سعدالدين حمويه به اهتمام مايل هروي. - رباعيات، شيخ سعدالدين حمويه، به اهتمام مايل هروي. - كتاب آرايي درتمدن اسلامي. نجيب مايل هروي چاپ مشهد. - تبديلات زباني درتاريخ زبان فارسي، نجيب مايل هروي. - روح الارواح في شرح اسماء الملك الفتاح، شرح ارزشمند بانثرشاعرانه پيرامون اسماء الحسني، اهتمام نجيب مايل هروي. - نفخه الاروح وتحفه القبوح، ازمحي الدين جلدي، اهتمام نجيب مايل هروي. - مناقب الصوفيه، از ابومنصور قبادي مروزي. - معراج نامه، ازابن‌سينا باتحرير آن درقرن هشتم هجري ازشمس ابراهيم ابرقوهي. عمده الكتاب، ازابن باديس. - رسايلي، ازرشيدالدين فضل الله همداني ومحمد طوسي ودواني والهي اردبيلي . - تاج‌التراجم في‌تفسيرقرن الاعاجم كه ازمهمترين تفاسيرقرآن درزبان فارسي است. - عرفان بخارا، تاليف پيرامون زمينه هاي عرفان اسلامي دربخارا وماوراء النهر. - فلسفه ستيزي درتمدن اسلامي تاليف- ده رساله مترجم از ابن عربي اهتمام نجيب مايل هروي- مصنفات فارسي، علاءالدوله سمناني به اهتمام نجيب مايل هروي
در كنار اين آثار و برخي كتا بهاي ديگركه در سا لهاي اخير چاپ شده ونتوانستيم نام آنها را بدست آريم، و كتابهايي كه زير چاپ و دردست تاليف وتصحيح دارد ״مجموعه رسايل فارسي״ كه درمعرفي آثار ونسخ خطي اختصاص داردو از سوي بنياد پژوهشهاي اسلامي آستان قدس رضوي انتشارمي يابد نيز زيرنظرمايل هروي نشر ميگردد . استاد نجيب مايل هروي دانشمندي است آز اده كه با مناعت و استغنا زيست دارد. عاشق عدالت اسلامي وبرابري انساني است از اين رو وقتي تعصب وكوتاه‌نگري هارا مي نگرد برافروخته مي گردد وآن ا عمال و كنش ها را به نفرين مي گيرد. كتاب تا ريخ و زبان در افغانستان در همين زمينه نگاشته شده است. طول عمر وپرباري قلم وانديشه استادمايل را از بارگاه خداوند متعال استدعا داريم. عمرش دراز وكلكش پرفيض وتوانا باد.

گروه كارشناسي ارشد عرفان اسلامي دانشگاه آزاد اسلامي نيشابور
تهيه و تنظيم : حسين الهي مقدم

۱۳۸۷-۰۱-۳۰

آشنايي با عرفان اسلامي (قسمت دوم)
تعريف عرفان نظري: عرفان نظري، در واقع جهان بيني عرفاني است يعني نظري كه عارف درباره جهان و هستي دارد[8] و علمي است شبيه فلسفه كه درباره خدا و جهان و انسان بحث مي‌كند ولي تفسير او با فلسفه متفاوت است. زيرا در نظر عارف جز خدا هيچ چيز اصالت ندارد.[9] و به تعبيري كه قيصري در مقدمه خود بر تائيّه ابن فارض آورده است: «عرفان عبارت است از علم به خداي سبحان از حيث اسماء و صفت و مظاهر آن و احوال مبدأ و معاد و حقايق عالم و كيفيت بازگشت آنها به حقيقت واحد يعني ذات احديت، و نيز معرفت طريق سلوك و مجاهده براي رهاسازي نفس از تنگناهاي قيد و بند جزئيت و پيوستنش به مبدأ خويش و اتصاف به نعت اطلاق و كليّت».[10] با اين بيان فايده عرفان هم مشخص مي‌شود كه همان وصول به حق و شهود قلبي حقيقت وجود و فناء در حضرت اوست.[11]
موضوع عرفان: نويسنده تمهيد القواعد لازم مي‌داند كه موضوع اين علم به لحاظ مفهومي عام‌تر از تمام موضوعات باشد و از جهت حيطه و گستره. اتم از ديگر موضوعات و علوم باشد و نيز آشكارترين معنا براي انسان و ابتدايي‌ترين تصور و تعقل باشد. و تمامي اين صفات را در كلمة وجود مطلق گرد آمده مي‌بيند.[12] قيصري نيز موضوع علم را ذات احديث و نصرت ازلي و صفات سرمدي او مي‌داند.[13] شايد بتوان گفت از آن جا كه در بينش عرفا، وجود و موجود حقيقي همان ذات احدي و صفات و نعوت اوست و به جز او، در ديار هستي، حقيقتي نيست، پس بحث از ذات حضرت حق بحث از تمام عالم هستي است و لذا هرچند تعبير قيصري با تعبير ابن تركه تفاوت دارد ولي مراد هر دو يكي است.[14]
مشخصات عرفان: قيصري مي‌گويد مسائل عرفان عبارتند از چگونگي صدور كثرت از حضرت حق و چگونگي بازگشت اين كثرت‌ها به او و بيان مظاهر اسماء الهي و نعوت رباني و كيفيت بازگشت اهل الله به سوي او و نحوه سلوك و مجاهدات و رياضات اهل الله و بيان نتايج دنيوي و اخروي يكايك اعمال و افعال و اذكار به گونه‌اي كه در عالم حقيقت و واقع‌، ثابت است.[15] همين مطلب را ابن تركه در تمهيد القواعد با عبارتي موجز بيان كرده است.[16] در عرفان علم تنها كافي نيست. و عمل اساس كار است و علم محصول عمل محسوب مي‌شود و لذا عرفان به عملي و نظري تقسيم مي‌شود. عرفان جهان خارج را واقعي دانسته و براي آن وحدتي حقيقي قائل است كه هم داراي ظاهر است و هم باطن و باطن آن حقيقت محض است. عرفا در عين پذيرش استدلال و علم حصولي، اصالت را به ارتباط حضوري و شهودي بين انسان و حقيقت مي‌دهند. هدف عارف رسيدن به حقيقت واحد عيني و اتحاد با آن و فناء در آن است. و بقاي انسان را در همين وصول و اتحاد مي‌بيند. و البته در اين راه رياضت و مجاهده است كه انسان را به هدف مي‌رساند. عشق جزو مسائل اساسي عرفان است.[17] عشق از تمام مخلوقات سريان مي‌كند، در ذات حق نيز عشق است كه تجلي مي‌كند و عالم خلق مي‌شود. محور جهان بيني عرفاني وحدت وجود است و خلق جهان نيز با تجلي واحد صورت مي‌گيرد. عالم به بهترين وجه ممكن خلق شده است (نظام احسن). انسان جزو مهمترين مباحث عرفان است. انسان مظهر تام و تمام خداست. عالم كبير است و در مقابل جهان، انسان صغير است. آدمي پيش از جهان موطني دارد كه اصل اوست و به آن جا بازگشت خواهد كرد و لذا دراين جهان به شدت احساس غربت مي‌كند.[18] عرفا براي بيان اغراض خود از اصطلاحات خاصي استفاده مي‌كنند كه بيشتر حالت رازگونه دارند و تلاش مي‌كنند معارف آنها در ميان عامه رواج نيابد، همانند وقت، حال، مقام، قبض و بسط، جمع و فرق، غيبت و حضور، ذوق، شرب، سكر، محو و محق و محو، خواطر،[19] هوية و حقيقة الحقايق، احديث و عماء، محبوبين و محبين، وجد و شهود و عيان و مكاشفه و تلوين و تمكين.[20]
تفاوت عرفان و فلسفه : فيلسوف در استدلالات خود تنها به مبادي و اصول عقلي تكيه مي‌كند. و ابزار كار او عقل و منطق و استدلال است ولي عارف مبادي و اصول كشفي و شهودي را مايه استدلال قرار مي‌دهد و آن را به زبان عقل توضيح مي‌دهد. ولذا ابزار كار او، دل، و مجاهده و تصفيه و تهذيب و حركت در باطن است. فيلسوف مي‌خواهد جهان را به صورت كامل بفهمد ‌و همين را كمال انسان مي‌داند و عارف تلاش مي‌كند به كنه و حقيقت هستي كه خداست برسد، در نظر فيلسوف غير خدا هم اصالت دارد و تفاوت ماسوا با خدا در وجوب و امكان است ولي در نظر عارف غير خدا هيچ نيست و هر چه هست اسماء و صفات و تجليات خداست نه اموري در برابر او. [21] موضوع فلسفه موجود است ولي موضوع ‌عرفان موجود حقيقي است كه آن را منحصر در خدا مي‌داند، و شايد نكته اصلي تفاوت هم اين باشد كه فيلسوف از پيش نتيجه كار فلسفه ورزي خود را نمي‌داند ولي عارف درصدد است آن چه را يافته و شهود كرده است با مبادي عقلي توجيه و تفسير كند.[22]
عرفان عملي : عرفان عملي، بخشي از عرفان است كه روابط و وظايف انسان را با خود، جهان و خدا بيان مي‌كند. اين بخش از عرفان سير و سلوك ناميده مي‌شود، در عرفان عملي، حالات و مقامات انسان را در سير به سوي حق از اولين منزل به نام «يقظه» تا وصول به حق كه آخرين منزل است بيان مي‌شود. در بخش دوم تعريف قيصري از عرفان كه نقل شد به همين نكته اشاره شده است. درباره تعداد مقامات در مسير سلوك، اتفاق نظري وجود ندارد و اصولاً در آغاز تصوف، مقامات ثابت و محدود وجود نداشت و تعاليم هر طريقتي به شيخ آن باز مي‌گشت و همين عامل باعث اختلاف طريقت‌هاي عرفاني شد. بعدها، سهروردي چهار مقام اصلي ايمان، توجه، زهد در دنيا و عبادت خدا و نيز چهار مقام فرعي، كم گويي و كم خوري و كم خوابي و اعتزال از مردم را مطرح كرد. برخي ديگر ده مقام و عده‌اي 17 مقام ذكر كردند.[23] خواجه نصير الدين طوسي، باب اصلي را مطرح مي‌كند و هر يك را به 6 فصل تقسيم مي‌كند كه هر يك نام مقامي است به جز باب آخر كه فناست و آن را قابل تكثير نمي‌داند. در واقع وي 31 مقام را بيان كرده است.[24] مهمترين اثر در عرفان عملي، منازل اسايرين خواجه عبدالله انصاري است كه 10 مرحله اصلي دارد و هر يك از آنها نيز به 10 مرحله تقسيم مي‌شوند. ده باب اصلي عبارتند از: بدايت‌ها، ابواب، معاملات، اخلاق،‌اصول، وادي‌ها، احوال، ولايات، حقايق، نهايات، و آخرين مقام از آخرين مرحله را توحيد مي‌داند كه هدف عارف است.[25]
ادامه دارد....
تهيه و تنظيم:حسين الهي مقدم
منابع و مآخذ:
[8] . ر.ك: مطهري، ‌مرتضي، عرفان حافظ، انتشارات صدرا، تهران، 1381، چاپ 19، ص 14. [9] . ر.ك: مطهري، آشنايي با علوم اسلامي، ص 89 ـ 90. [10] . يثربي، سيد يحيي، همان، ص 232؛ و نيز زرين كوب، عبدالحسين، دنباله جستجو در تصوف ايران، امير كبير، تهران، 1380، چ 5، ص 362؛ و نيز برنجكار، رضا، آشنايي با علوم اسلامي، انتشارات سمت و طه، تهران، 1378، ص 141. [11] . يثربي، سيد يحيي، همان، و نيز برنجكار، رضا، همان، ص 143. [12] . ر.ك: صائن الدين علي التركه: تمهيد القواعد، به تصحيح حسن حسن زاده آملي، انتشارات الف لام ميم، قم، 1381، ص 13 ـ 25. [13] . يثربي، همان، ص 217؛ و برنجكار، همان، ص 142. [14] . يثربي، همان، ص 217 و 218. [15] . يثربي، همان، ص 218. [16] . ر.ك: صائن الدين ابن تركه: همان، ص 26. [17] . ر.ك: يثربي، سيد يحيي، فلسفه عرفان، دفتر تبليغات اسلامي قم، 1377، چ چهارم، ص 33 ـ 62. [18] . ر.ك: مطهري، مرتضي، عرفان حافظ، ص 83 ـ 131. [19] . ر.ك: مطهري، مرتضي، آشنايي با علوم اسلامي، ص 161 ـ 173؛ و عرفان حافظ، ص 12. [20] . ر.ك: يثربي، سيد يحيي،‌عرفان نظري، ص 239 ـ 266. [21] . ر.ك: مطهري، آشنايي با علوم اسلامي، ص 89 ـ 91. [22] . ر.ك: برنجكار، ص 142 ـ 143. [23] . ر.ك: برنجكار، رضا، همان، ص 159. [24] . ر.ك: طوسي، نصير الدين، اوصاف الاشراف، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، تهران، 1368. [25] . ر.ك: خواجه عبدالله انصاري، شرح منازل اسايرين، به شرح عبدالرزاق كاشاني، نگارش علي شيرواني، الزهراء، تهران، 1373.

۱۳۸۷-۰۱-۱۸

آشنايي با عرفان اسلامي (قسمت اول)
محمد كاظم حقاني فضل
در ميان علوم اسلامي، دانشي به نام عرفان وجود دارد كه به دليل دوري از دسترس عامه مردم و بلكه بسياري از اهل علم هميشه در هاله‌اي از ابهام، پيچيده است. و شايد مهمترين عامل در اين عدم وضوح، به جز غامض بودن مفاهيم و اصطلاحات عرفاني، وجود فرقه‌هاي فراواني به نام صوفي باشد كه به تعبيري وجهه فرهنگي و اجتماعي عرفان[1] مي‌باشند. بزرگان صوفيه و انديشه تصوف، در ميان دو گونه برداشت متضاد زيسته و باليده‌اند، چنان كه از يك سو براي ايشان كراماتي در حد افسانه‌ها و اساطير نقل شده و از سوي ديگر، تيغ‌هاي ملامت و تيرهاي طعنه و تكفير، ‌هيچ گاه اينان را رها نكرده‌ است. همت ما در اين نوشتار كوتاه شناخت بيشتر عرفان نظري است كه جنبة علمي و مكتوب بيشتري دارد و البته در ادامه اشاره‌اي نيز به عرفان عملي خواهد رفت، قبل از ورود به بحث تذكر اين نكته لازم است كه هر چند در نوشته‌ها و مكتوبات اهل عرفان، عرفان و تصوف مترادف با هم آمده‌اند ولي بايد حساب كساني را كه آگاهانه در مسير تصوف به سود جويي پرداخته و يا ناآگاهانه عقايد باطل، و خلاف شريعت الهي را رواج داده‌اند از حساب اهل عرفان حقيقي جدا كرد. چنان كه خود ملاصدرا نيز كتابي جداگانه در ردّ اين گونه مدعيان تصوف و عارف نمايان نوشته است.[2] تاريخچه تصوف جزو ابداعات مسلمين نيست و در ميان اقوام پيشين، مثل نصارا و وثنيه و برهمايي‌ها و بودايي‌ها نيز وجود داشته و دارد. و اين ريشه‌داري در تاريخ نيز ناشي از تأثيري است كه دين فطري بر انسان دارد و آدمي را به سوي زهد و از آن جا به معرفت نفس رهنمون مي‌شود،[3] در ميان مسلمين نيز عرفان و تصوف، در عهد خلفا، به لباس زهد حضور دارد.[4] و لذا مي‌توان گفت كه تصوف اسلامي ريشه در خود اسلام دارد.[5] مشهور است كه به دليل پوشيدن لباسهاي پشمينه، عده‌اي را صوفي مي‌خواندند، چنان كه در قرن دوم هجري عده‌اي از زهاد و عباد زمان، لباس پشمينه مي‌پوشيدند و به اين لباس معروف بودند. به همين جهت است كه تا نيمه قرن دوم كلمه صوفي رواجي ندارد. و اولين كسي كه به اين اسم ناميده شده است ابو هاشم كوفي (م 160) است. در زمان مأمون عباسي نيز كساني مشهور به صوفي بوده‌اند. تا اين زمان، تصوف، زهد به همراه خوف و خشيت است، ولي با ظهور رابعه عدويه، عشق و محبت نيز به اين مجموعه افزوده مي‌شود. در اين دوران، در خراسان، به دليل خاموشي كانون ابومسلم و شكست جاه طلبي‌هاي ارضاء نشده خراسانيان و نيز مجاورت با حوزة فعاليت سياحان و زائران بودايي، صوفيه خراسان شكل مي‌گيرد. صوفيه در مناطق مختلف بلاد اسلامي با زياده، روي در رياضت و رجوع به باطن و ترك ظاهر شريعت و نيز سخن از محبت گفتن، متشرعه را عليه خود برانگيختند و به تدريج با ظهور صحبت از وحدت و اتحاد وجود، اين مخالفت‌ها بيشتر شد، و لذا مجبور به تأويل سخنان خود و نيز آيات و روايات شدند. در بغداد، به جهت رونق فلسفه و كلام، تصوف مبادي خود را تنقيح كرده و با فلسفه نو افلاطونيان آشنا شد و عقايد جديدي در ميان ايشان رايج گرديد. اولين صوفي كه اثري از او باقي مانده است،‌ حارث بن اسد محاسبي (165 ـ 243) است با دو كتاب به نام‌هاي الرعاية لحقوق الله، و الوصايا. در سال 309 حسين بن منصور حلاج به دليل عقايد و گفتارش محكوم به مرگ شد. پس از او عده‌اي از صوفيه از روي احتياط دم دركشيدند. در يك دسته بندي مي‌توان گفت تصوف در تحول تاريخي خود پنج دوره را پشت سرنهاده است. الف: مرحلة زمينه‌ها، در قرن اول هجري، نوعي زهد افراطي و اعراض از دنيا در ميان برخي از افراد ظهور كرد. علت اين امر، يكي زندگاني اختصاصي پيامبر و برخي از صحابة اوست، همانند اصحاب صفه، و ديگري دنياطلبي و لذت جويي فراوان امويان و عباسيان و بالاخره برداشت خاص اين افراد از آموزه‌هايي هم چون مبارزه با نفس، اخلاص و توجه به آخرت و... است كه در قرآن و سنّت آمده است. ب: مرحله جوانه‌ها. در اين سوره برخي از اصول و فروع تصوف مطرح شده است، اين دوران از نيمه اول قرن دوم آغاز مي‌شود. رابعه عدويه (م 135) شقيق بن ابراهيم بلخي (م 194) و عطية بن عبدالرحمان داراني (م 215) و ذو النون مصري (م 245) از عرفاي اين روزگار هستند. ج. مرحله رشد و رواج: از اواخر قرن سوم آغاز مي‌شود، و هر چند تصوف در اين دوران مكتب كاملي نيست، ولي بيشتر محتواي عرفان ، تقريبا به صورت كامل، رايج است. بايزيد بسطامي (م بين 202 تا 264)، با قول به حلول و اتحاد وجود معروف است، و جنيد بغدادي (م 297 يا 298) كه او را شيخ الطائفه و شيخ المشايخ مي‌خوانند در اين دوره حضور دارد. وي در بيان آراء و مبادي تصوف اهتمام بسياري به كار برد. سهل بن عبدالله تستري (م 283) و صاج (م 309) و شبلي (م 334) از مشاهير اين دوره‌اند. د. مرحلة نظم و كمال: در اين دوره عرفان از هر دو جهت عملي و نظري، تكميل شده و به صورت يك نظام فكري كامل در آمد. در خراسان، ابوسعيد ابوالخير (م 440) و امام ابوالقاسم قشيري (م 445) و خواجه عبدالله انصاري (م 481) هستند كه انصاري عرفان عملي را تدويني نو كرد. در فارس ابوعبدالله محمد بن خفيف شيرازي (م 371) و پس از او شيخ ابواسحاق كازروني (م 426) حضور دارند. ابو حامد محمد غزالي (م 505) صداي رسايي بود كه در اين دوران به دفاع از صوفيه برآمد. و دو كتاب معروف او، المنقذ من الضلال و احياء علوم الدين، تأثير فراواني در ترويج تصوف داشتند. عرفان او با وجود رنگ نو افلاطوني، هم چنان اسلامي و زاهدانه است، برادر او احمد غزالي (م 520) در كار تصوف عملي است و شاگردش عين القضاة همداني (492 ـ 525) است. (صاحب كتابهاي تمهيدات و زبدة الحقايق) نوشته‌هاي او سرانجامي هم چون منصور حلاج بر بالاي دار و در درون آتش براي او رقم زد. در دو قرن چهارم و پنجم، فارابي و اخوان الصفا سعي در نزديكي عقل و شريعت داشتند و ابن سينا نيز حكمت شرقي خود را در كتاب الاشارات و التنبيهات مبناي تلفيق فلسفه و عرفان قرار داد. اهل تصوف نيز از اين همه بهره بردند. در قرن 6 ابن فارض مصري (546 ـ 632) و پس از او محيي الدين ابن عربي (م 638) مي‌درخشند كه عرفان نظري، در اين نظام خود را مديون اوست. او در آثارش همانند الفتوحات المكيه و فصوص الحكم و... عرفان را به نوعي فلسفه تبديل مي‌كند و وحدت وجود را به خوبي تقرير و تبيين مي‌نمايد و تصوف را تتبه، خالق و تخلق به اخلاق الله معرفي مي‌كند. هـ . مرحله شرح و تعليم: در اين مرحله آثار گذشتگان به طور مبسوط شرح و تفسير شده است. از آغاز قرن هفتم اين موج فراگير مي‌شود، صدر الدين قونوي (م 677)، جلال الدين موسوي (604 ـ 672)، فخر الدين عراقي (688) ، سعيد الدين فرغاني (م حدود 700) با اثر بزرگ خود به نام مشارق الدراري، عبدالرزاق كاشاني (م 736) و داود بن محمود بن محمد رومي قيصري (م 751) شارح بزرگ فصوص الحكمه ابن عربي در ترويج عرفان نظري نقش اساسي دارند. سيد حيدر آملي (م 787) عارف نامدار شيعي نيز از بزرگان اين عصر مي‌باشد، بسياري از آثار بزرگ تصوف و عرفان نظري و عملي در اين دوره نگاشته شده است. تمهيد القواعد از صائن الدين علي ابن محمد التركه اصفهاني (م 835)، نفحات الانس از عبدالرحمان جامي (812 ـ 898) گلشن راز شيخ محمود شبستري (م حدود 720)، الانسان الكامل از عزيز الدين نسفي و... . از قرن دهم هجري، به بعد عرفان به شكل ديگري در مي‌آيد. بزرگان صوفيه، برجستگي گذشتگان را ندارندو نيز عرفايي يافت مي‌شوند كه داخل در سلسله‌هاي رسمي تصوف نيستند، صدر المتالهين شيرازي (م 1050)، فيض كاشاني (1091)، قاضي سعيد قمي (1103) و نيز افرادي از ميان فقهاي شيعه كه اهل سير و سلوك عملي بوده و به مقامات عرفاني رسيده‌اند ولي به طور رسمي وارد عرفان و تصوف نشده‌اند. همانند سيد مهدي بحر العلوم (م 1212) ميرزا جواد آقا ملكي تبريزي (1333 ش) و علامه سيد محمد حسين طباطبايي (م 1360 ش).[6] مرحوم استاد شهيد مطهري، طبقه بندي عرفا را بر اساس دوران زندگي آنها تا قرن 9 ذكركرده‌اند،[7] كه مي‌توان مراجعه كرد.
ادامه دارد...
منابع و مآخذ[1] . مطهري، مرتضي، آشنايي با علوم اسلامي، (كلام، احكام، عرفان، حكمت عملي)، انتشارات صدرا، تهران، 1376، چ 19، ص 83. [2] . ر.ك: يثربي، سيد يحيي، فلسفه عرفان، انتشارات دفتر تبليغات اسلامي قم، 1377، چ چهارم، ص 198 ـ 199. [3] . ر.ك: طباطبايي، سيد محمد حسين، الميزان، انتشارات اسماعيليان، قم، 1371، چ پنجم، ج 6، ص 193. [4] . ر.ك: همان، ج 5، ص 281. [5] . ر.ك: زرين كوب، عبدالحسين، ارزش ميراث صوفيه، امير كبير، تهران، 1373، چ 7، ص 13. [6] . ر.ك: همان، از ص 35 ـ 114؛ و نيز يثربي، سيد يحيي، عرفان نظري، دفتر تبليغات اسلامي قم، 1374، چ 2، صص 113 ـ 194. [7] . ر.ك: مطهري، همان، ص 108 ـ 141.
تهيه و تنظيم : حسين الهي مقدم