شعر عاشقانه ي فارسي (قسمت چهارم)
نصرالله پور جوادي
همان طور که قبلاًًًً اشاره شد، هجویری خواندن و شنیدن اشعار را در مجالس سماع بطور مطلق حرام نمیداند. شعر از نظر او مباح است. اصولاً در مورد شعر فی نفسه نمیتوان حکمی کرد؛ زمانی میتوان در مورد شعر حکم کرد که محتوای آن در نظر گرفته شود. بررسی محتوای شعر هجویری را به بحث در باره انواع آن میکشاند. شعر بطور کلی بر حیث محتوا به دو قسم است: شعر نیکو و شعر زشت.
شعر نیکو شعری است که در آن « از حکمت و مواعظ و استدلال اندر آیات خداوند» سخن به میان آمده باشد. در واقع هر سخنی که در آن حکمت و موعضه باشد، خواه به نثر و خواه به نظم، سخنی است نیکو و شنیدن آن حلال. پس خواندن و شنیدن این قبیل اشعار در مجالس سماع حلال است. اما سخن زشت سخنی است که در آن غیبت و بهتان و فحش و ناسزا و کفر باشد. این نوع سخن ، خواه به نثر باشد خواه به نظم، حرام است. پس خواندن و شنیدن اشعار زشت، یعنی اشعاری که در غیبت اشخاص یا در بهتان و فحش به ایشان سروده شده باشد، یا اشعاری که کفر آمیز باشد، در مجالس سماع حرام است. این خلاصه نظر هجویری است در باره شعر.
در ضمن این بحث در باره اقسام شعر و بخصوص بحث درباره اشعار حرام، هجویری نظر گروه دیگری را بیان میکند که دقیقاً مربوط به بحث ما میشود.
گروهی که منظور نظر هجویری بوده است ظاهراً دستهای از صوفیه بودهاند که در اشعار خود به محاکات پرداخته و اعضای بدن معشوق را وصف میکردهاند. این دسته از صوفیه، بنا به قول هجویری، شعر را بطور مطلق حلال میدانستهاند. ولی همان طور که وی مخالف کسانی است که شعر را مطلقاً حرام میپنداشتهاند، با این گروه نیز که شعر را فی الجمله حلال میدانستهاند مخالف است.
البته، هجویری برای اینکه ثابت کند شعر بطور مطلق حلال نیست مثال اشعار حاوی غیبت و بهتان و فحش و کفر را ذکر میکند. ولی این دسته از صوفیه مرادشان این قبیل اشعار نبوده است. اشعار ایشان اشعار فلسفی و حکمت آمیز نیز نبوده است. شعر ایشان شعری بوده است در وصف زلف و خال و اعضای دیگر معشوق:
گروهی جمله آن(یعنی شعر) را حلال دارند و روز و شب غزل و صفت زلف و خال بشنوند و اندرین بر یکدیگر حجج آرند.
این گروه چه کسانی بودند و به کدام طایفه تعلق داشتند و کجا میزیستند؟ هجویری در این خصوص توضیحی نمیدهد. ولی وی در اینجا مطلبی را از این گروه نقل میکند که از لحاظ تاریخی حائز کمال اهمیت است. مطلبی که هجویری ذکر میکند عقیده این گروه از صوفیه در باره معانی الفاظی چون «چشم و رخ و زلف و خدّ وخال» است. از نظر این دسته از صوفیه این الفاظ عباراتی بوده است که به مبانی دیگری اشاره میکرده است. البته بحث بر سر مراد شاعر و یا حتی قول او نیست، بلکه بحث بر سر برداشت شنونده است.
صوفیان مذبور کاری به این نداشتند که شاعر چه معنایی را از این الفاظ اراده کرده بوده است. دلیل ایشان برای حلال بودن این اشعار تلقی ای بوده است که خود ایشان از آنها داشتند. تلقی ایشان ار این اشعار این بوده که الفاظ چشم و رخ و خدّ وخال و زلف همه اشاره به حق است. پس صوفی ای که در سماع اشعاری را میشنیده و از آنها به وجد درمی آمده، در آن الفاظ نظرش به معشوق انسانی نبوده است. عشق او عشق انسانی نیست. او عاشق حق است و لذا میگوید :«من اندر چشم و رخ و خدّ و خال حق میشنوم و آن میطلبم. »
بنابراین، ملاحظه میشود که در زمان هجویری، یعنی در نیمه اول قرن پنجم، نه تنها محاکات عاشقانه شعرای فارسی زبان و الفاظی که در وصف اندام و جوارح معشوق بکار میبردند وارد حلقههای بعضی از صوفیه شده بوده، بلکه همزمان با آن نظریه جدیدی نیز در تفسیر این قبیل اشعار و الفاظ پیدا شده بوده است. به عبارت دیگر، علت ورود این اشعار و الفاظ به تصوف این بوده است که صوفیه آنها را به معانی ظاهری حمل نمیکردند. بلکه معانی دیگری که به حقایق الهی اشاره میکرده است از برای آنها در نظر میگرفتند.
این معانی دقیقاً چه بوده، و آیا هر یک از این الفاظ به معنایی خاص اشاره میکرده است یا نه؟ هجویری در این باره چیزی نمیگوید. شاید هم هنوز در این مرحله ابتدایی چنین تفصیلی پیدا نشده است، و صوفیه هر لفظ را اشاره به یک معنی خاص در نظر نمیگرفتند. به هر حال، چیزی که منظور نظر هجویری است شرح و بسط عقاید این دسته یست، او میخواهد نظر این دسته را رد کند و بگوید این قبیل اشعار حرام است و قوّالان نباید آنها را در مجالس سماع بخوانند.
ادامه دارد.....
تهيه و تنظيم : حسين الهي مقدم
استاد: دكتر محي الدين قنبري
۱۳۸۷-۰۵-۲۸
اشتراک در:
پستها (Atom)