اللهم عجل لوليك الفرج

۱۳۸۷-۰۱-۳۰

آشنايي با عرفان اسلامي (قسمت دوم)
تعريف عرفان نظري: عرفان نظري، در واقع جهان بيني عرفاني است يعني نظري كه عارف درباره جهان و هستي دارد[8] و علمي است شبيه فلسفه كه درباره خدا و جهان و انسان بحث مي‌كند ولي تفسير او با فلسفه متفاوت است. زيرا در نظر عارف جز خدا هيچ چيز اصالت ندارد.[9] و به تعبيري كه قيصري در مقدمه خود بر تائيّه ابن فارض آورده است: «عرفان عبارت است از علم به خداي سبحان از حيث اسماء و صفت و مظاهر آن و احوال مبدأ و معاد و حقايق عالم و كيفيت بازگشت آنها به حقيقت واحد يعني ذات احديت، و نيز معرفت طريق سلوك و مجاهده براي رهاسازي نفس از تنگناهاي قيد و بند جزئيت و پيوستنش به مبدأ خويش و اتصاف به نعت اطلاق و كليّت».[10] با اين بيان فايده عرفان هم مشخص مي‌شود كه همان وصول به حق و شهود قلبي حقيقت وجود و فناء در حضرت اوست.[11]
موضوع عرفان: نويسنده تمهيد القواعد لازم مي‌داند كه موضوع اين علم به لحاظ مفهومي عام‌تر از تمام موضوعات باشد و از جهت حيطه و گستره. اتم از ديگر موضوعات و علوم باشد و نيز آشكارترين معنا براي انسان و ابتدايي‌ترين تصور و تعقل باشد. و تمامي اين صفات را در كلمة وجود مطلق گرد آمده مي‌بيند.[12] قيصري نيز موضوع علم را ذات احديث و نصرت ازلي و صفات سرمدي او مي‌داند.[13] شايد بتوان گفت از آن جا كه در بينش عرفا، وجود و موجود حقيقي همان ذات احدي و صفات و نعوت اوست و به جز او، در ديار هستي، حقيقتي نيست، پس بحث از ذات حضرت حق بحث از تمام عالم هستي است و لذا هرچند تعبير قيصري با تعبير ابن تركه تفاوت دارد ولي مراد هر دو يكي است.[14]
مشخصات عرفان: قيصري مي‌گويد مسائل عرفان عبارتند از چگونگي صدور كثرت از حضرت حق و چگونگي بازگشت اين كثرت‌ها به او و بيان مظاهر اسماء الهي و نعوت رباني و كيفيت بازگشت اهل الله به سوي او و نحوه سلوك و مجاهدات و رياضات اهل الله و بيان نتايج دنيوي و اخروي يكايك اعمال و افعال و اذكار به گونه‌اي كه در عالم حقيقت و واقع‌، ثابت است.[15] همين مطلب را ابن تركه در تمهيد القواعد با عبارتي موجز بيان كرده است.[16] در عرفان علم تنها كافي نيست. و عمل اساس كار است و علم محصول عمل محسوب مي‌شود و لذا عرفان به عملي و نظري تقسيم مي‌شود. عرفان جهان خارج را واقعي دانسته و براي آن وحدتي حقيقي قائل است كه هم داراي ظاهر است و هم باطن و باطن آن حقيقت محض است. عرفا در عين پذيرش استدلال و علم حصولي، اصالت را به ارتباط حضوري و شهودي بين انسان و حقيقت مي‌دهند. هدف عارف رسيدن به حقيقت واحد عيني و اتحاد با آن و فناء در آن است. و بقاي انسان را در همين وصول و اتحاد مي‌بيند. و البته در اين راه رياضت و مجاهده است كه انسان را به هدف مي‌رساند. عشق جزو مسائل اساسي عرفان است.[17] عشق از تمام مخلوقات سريان مي‌كند، در ذات حق نيز عشق است كه تجلي مي‌كند و عالم خلق مي‌شود. محور جهان بيني عرفاني وحدت وجود است و خلق جهان نيز با تجلي واحد صورت مي‌گيرد. عالم به بهترين وجه ممكن خلق شده است (نظام احسن). انسان جزو مهمترين مباحث عرفان است. انسان مظهر تام و تمام خداست. عالم كبير است و در مقابل جهان، انسان صغير است. آدمي پيش از جهان موطني دارد كه اصل اوست و به آن جا بازگشت خواهد كرد و لذا دراين جهان به شدت احساس غربت مي‌كند.[18] عرفا براي بيان اغراض خود از اصطلاحات خاصي استفاده مي‌كنند كه بيشتر حالت رازگونه دارند و تلاش مي‌كنند معارف آنها در ميان عامه رواج نيابد، همانند وقت، حال، مقام، قبض و بسط، جمع و فرق، غيبت و حضور، ذوق، شرب، سكر، محو و محق و محو، خواطر،[19] هوية و حقيقة الحقايق، احديث و عماء، محبوبين و محبين، وجد و شهود و عيان و مكاشفه و تلوين و تمكين.[20]
تفاوت عرفان و فلسفه : فيلسوف در استدلالات خود تنها به مبادي و اصول عقلي تكيه مي‌كند. و ابزار كار او عقل و منطق و استدلال است ولي عارف مبادي و اصول كشفي و شهودي را مايه استدلال قرار مي‌دهد و آن را به زبان عقل توضيح مي‌دهد. ولذا ابزار كار او، دل، و مجاهده و تصفيه و تهذيب و حركت در باطن است. فيلسوف مي‌خواهد جهان را به صورت كامل بفهمد ‌و همين را كمال انسان مي‌داند و عارف تلاش مي‌كند به كنه و حقيقت هستي كه خداست برسد، در نظر فيلسوف غير خدا هم اصالت دارد و تفاوت ماسوا با خدا در وجوب و امكان است ولي در نظر عارف غير خدا هيچ نيست و هر چه هست اسماء و صفات و تجليات خداست نه اموري در برابر او. [21] موضوع فلسفه موجود است ولي موضوع ‌عرفان موجود حقيقي است كه آن را منحصر در خدا مي‌داند، و شايد نكته اصلي تفاوت هم اين باشد كه فيلسوف از پيش نتيجه كار فلسفه ورزي خود را نمي‌داند ولي عارف درصدد است آن چه را يافته و شهود كرده است با مبادي عقلي توجيه و تفسير كند.[22]
عرفان عملي : عرفان عملي، بخشي از عرفان است كه روابط و وظايف انسان را با خود، جهان و خدا بيان مي‌كند. اين بخش از عرفان سير و سلوك ناميده مي‌شود، در عرفان عملي، حالات و مقامات انسان را در سير به سوي حق از اولين منزل به نام «يقظه» تا وصول به حق كه آخرين منزل است بيان مي‌شود. در بخش دوم تعريف قيصري از عرفان كه نقل شد به همين نكته اشاره شده است. درباره تعداد مقامات در مسير سلوك، اتفاق نظري وجود ندارد و اصولاً در آغاز تصوف، مقامات ثابت و محدود وجود نداشت و تعاليم هر طريقتي به شيخ آن باز مي‌گشت و همين عامل باعث اختلاف طريقت‌هاي عرفاني شد. بعدها، سهروردي چهار مقام اصلي ايمان، توجه، زهد در دنيا و عبادت خدا و نيز چهار مقام فرعي، كم گويي و كم خوري و كم خوابي و اعتزال از مردم را مطرح كرد. برخي ديگر ده مقام و عده‌اي 17 مقام ذكر كردند.[23] خواجه نصير الدين طوسي، باب اصلي را مطرح مي‌كند و هر يك را به 6 فصل تقسيم مي‌كند كه هر يك نام مقامي است به جز باب آخر كه فناست و آن را قابل تكثير نمي‌داند. در واقع وي 31 مقام را بيان كرده است.[24] مهمترين اثر در عرفان عملي، منازل اسايرين خواجه عبدالله انصاري است كه 10 مرحله اصلي دارد و هر يك از آنها نيز به 10 مرحله تقسيم مي‌شوند. ده باب اصلي عبارتند از: بدايت‌ها، ابواب، معاملات، اخلاق،‌اصول، وادي‌ها، احوال، ولايات، حقايق، نهايات، و آخرين مقام از آخرين مرحله را توحيد مي‌داند كه هدف عارف است.[25]
ادامه دارد....
تهيه و تنظيم:حسين الهي مقدم
منابع و مآخذ:
[8] . ر.ك: مطهري، ‌مرتضي، عرفان حافظ، انتشارات صدرا، تهران، 1381، چاپ 19، ص 14. [9] . ر.ك: مطهري، آشنايي با علوم اسلامي، ص 89 ـ 90. [10] . يثربي، سيد يحيي، همان، ص 232؛ و نيز زرين كوب، عبدالحسين، دنباله جستجو در تصوف ايران، امير كبير، تهران، 1380، چ 5، ص 362؛ و نيز برنجكار، رضا، آشنايي با علوم اسلامي، انتشارات سمت و طه، تهران، 1378، ص 141. [11] . يثربي، سيد يحيي، همان، و نيز برنجكار، رضا، همان، ص 143. [12] . ر.ك: صائن الدين علي التركه: تمهيد القواعد، به تصحيح حسن حسن زاده آملي، انتشارات الف لام ميم، قم، 1381، ص 13 ـ 25. [13] . يثربي، همان، ص 217؛ و برنجكار، همان، ص 142. [14] . يثربي، همان، ص 217 و 218. [15] . يثربي، همان، ص 218. [16] . ر.ك: صائن الدين ابن تركه: همان، ص 26. [17] . ر.ك: يثربي، سيد يحيي، فلسفه عرفان، دفتر تبليغات اسلامي قم، 1377، چ چهارم، ص 33 ـ 62. [18] . ر.ك: مطهري، مرتضي، عرفان حافظ، ص 83 ـ 131. [19] . ر.ك: مطهري، مرتضي، آشنايي با علوم اسلامي، ص 161 ـ 173؛ و عرفان حافظ، ص 12. [20] . ر.ك: يثربي، سيد يحيي،‌عرفان نظري، ص 239 ـ 266. [21] . ر.ك: مطهري، آشنايي با علوم اسلامي، ص 89 ـ 91. [22] . ر.ك: برنجكار، ص 142 ـ 143. [23] . ر.ك: برنجكار، رضا، همان، ص 159. [24] . ر.ك: طوسي، نصير الدين، اوصاف الاشراف، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، تهران، 1368. [25] . ر.ك: خواجه عبدالله انصاري، شرح منازل اسايرين، به شرح عبدالرزاق كاشاني، نگارش علي شيرواني، الزهراء، تهران، 1373.

هیچ نظری موجود نیست: